همین که اتفاقای زندگی باعث نوسان احساسات میشن، همین که گاهی زندگی رو با تمام وجود لمس میکنی و گاهی به کل ناامید میشی از همه چی، کافی نیست تا بفهمیم تو یه جریان مسخره گیر افتادیم؟

ته دلم میدونم همش تلاش برای زنده بودنه، همش تلاشه، تقلا کردن. نه انتخاب، نه لذت واقعی.! انگار چاره ای نداریم جز زندگی کردن؛ و حالا هر چقدر قشنگ تر زندگی کنیم، بهتره! فقط مثل جریان یک ساختنه، در نهایت میتونی از نتیجه لذت ببری.! شاید پرسیدن سوالایی مثل "خب که چی" هم احمقانه باشه!

در کل داریم یک جریان "نمیدونم چی" رو طی میکنیم! و "لازمه" طی کنیم انگار.!

 

اینطور سپری میشه زندگی.

 

+ یا حوصله ی نوشتن ندارم، یا نوشتن رو یادم رفته، یا دارم وسواس به خرج میدم! هرچی که هست، حس خوبی ندارم نسبت به این خط خطی ها!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها