.

دارم فکر میکنم این سوالی که مدام تو ذهنم میچرخه، اینکه "چرا دارم زندگی میکنم؟" از غم ناشی نمیشه. این روزا همش جریان زندگی رو مرور میکنم، از وقتی یادم میاد تا امروز. میتونم آینده رو پیش بینی کنم که با یه مشت اتفاق غیر قابل پیش بینیِ دیگه میگذره و خیلی زود هم به آخرش میرسه. همون جریان کهنه ی تکراری که به خودت میای و میبینی زندگیت داره به آخرش میرسه انگار! و هی فکر میکنی که چه زود گذشت!

حوصله ی نوشتن هم ندارم، ترجیح میدم سرمُ تکیه بدم صندلی، چشمامُ ببندم و تاب بخورم، به هیچی فکر نکنم و فقط خیره بشم به تاریکی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها